طلبگی و هزار و یک ...

طلبگی و هزار و یک ...

بسم الله الرحمن الرحیم


×××××××××××××××××××
سرمایه محبت زهراست دین ما

ما دین خویش را به دو دنیا نمیدهیم
×××××××××××××××××××

طلبگی شغل نیست. رسالت است. مأموریت است. ادامه حرکت پیامبران الهی در طول تاریخ بشری است.

×××××××××××××××××××
غالب مطالب این تارنما قلم خود این حقیر هست و جریان کپی پیست به اینجا راهی ندارد .
×××××××××××××××××××
احتمالا به بزرگوارانی که آدرس نمیذارن جواب داده نخواهد شد .
×××××××××××××××××××
کلاً اعتقادی به تبادل لینک ندارم ؛ صلاح دونستید لینک کنید ، وبلاگ های فعال و ارزشی بدون تقاضای تبادل ، لینک خواهند شد .
×××××××××××××××××××
همسایه ی حضرت رضاییم ،هفته ای یک بار ، یک سلام به نیابت از مومنین و آشنایان سایبری هست ان شا الله.
×××××××××××××××××××
بحمد خدا روز ولادت حضرت جواد تو حرم امام مهربونی ها با یه طلبه سادات عهد یاری و یاوری بستیم و ولادت حضرت رضا رفتیم زیر یه سقف.

تنها امیدمان لبخند ‏‏صدیقه طاهره فاطمه زهرا ...
×××××××××××××××××××

عقیده دارم طلبگی جهاده ... اما همسر طلبه بودن جهاد اکبر است / خدا این کنیزای مخصوص حضرت زهرا را نصرت و تایید بفرماید .
بعضیاشون واقعاً از همه چیز زندگیشون ، از ارزوهای دنیویشون از حق و حقوقشون گذشتند تا خادمی سرباز امام زمان را کنند ... کثّرالله امثالهم /

×××××××××××××××××××


×××××××××××××××××××

چشم من و امر ولی ؛ جان من و سیّد علی /

بایگانی

عیدتون مبارک!

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۸۹، ۰۱:۳۱ ب.ظ
حضرت شجاع الدین فیروز ابولولو کیست ؟
نام اصلی آن بزرگوار پیروز نهاوندی (فیروز نهاوندی) و کنیه اش ابولولو است به علت داشتن دختری بنام مروارید که اعراب به او (لؤلؤ) میگفتند و از این روی فیروز نهاوندی نزد اعراب به  ابولولو مشهور گردیده بود. اما هم اکنون نیز عرب ها او را ابولوءلوءه می خوانند . و لقبش شجاع الدین و یا در نزد بعضی بابا شجاع الدین معروف بوده است و این به سبب شجاعت منحصر به فرد وی درآن اقدام بزرگ بوده است . اصلیت وی ایرانی
و زادگاهش شهر نهاوند بوده است .

 

نامه حضرت ابولولو به عمربن خطاب :
کیاست و زیرکی حضرت ابولولو در اقدام خود به حدی بود که او مدتی قبل از مضروب نمودن عمر ضمن نامه ای به عمر به شکل سر پوشیده و بدون آنکه عمر غرض او را بفهمد حکم و سزای کسی را که نسبت به مولا و آقای خود جسارت و همسر او را مورد هتک و آزار و اذیت و فرزند او را به قتل برساند ، سوال نمود و اقدام آینده خود را مستند به حکم خود او ساخت .
ابولولو به عمر نامه نوشت که:  "جزای کسی که عصیان مولایش را نماید و ملک مولایش را غصب کند و همسر مولایش را مورد ضرب و شتم قرار دهد چیست ؟"
عمر نیز در پاسخ مکتوب داشت : "بدرستیکه قتل چنین کسی واجب است."

فلذا هنگامیکه ابولولو خود را به عمر رسانید تا او را به هلاکت برساند با استناد به مکتوبه او خطاب به او کرد و فرمود : چرا عصیان مولایت امیرالمومنین را نمودی ؟ چرا همسر او فاطمه را مورد ظلم خویش قرار دادی و فرزندش را سقط نمودی ؟
آنگاه در حالیکه او را لعن می نمود ، ضربه های پی در پی بر او وارد میکرد .

روز واقعه :
سرانجام حضرت ابولولو هنر و حرفه آهنگری خود را به خدمت گرفت و خنجری دو سر که قبضه آن در وسط قرار داشت ، تهیه نمود . تا اینکه بنابر قول صحیح و مشهور در نزد شیعه ، در سحرگاه روز دوشنبه 9 ربیع الاول سال 23 هجری در حالیکه عمربن خطاب تازیانه بدست در حال امر کردن نماز گزاران بود که صفوف خود را منظم نمایند ، خود را به وی رسانده و با سه ضربه کاری شکم خلیفه را تا خاصره او شکافت و در حالیکه عده ای از نزدیکان و اطرافیان عمربن خطاب قصد دستگیری و حمله به او را داشتند با زخمی کردن 13 نفر دیگر از آنان از محل حادثه گریخت . و عمر بعد از آنکه 3 روز در بستر افتاده بود در سن 60 سالگی به سوی جهنم بال گشایید و از دنیا رفت .

سرانجام حضرت ابولولو
بعد از گریختن جناب ابولولو از مکان وقوع واقعه در مسیر راه خود را به امیرالمومنین علی بن ابیطالب رسانیده و به محض مواجهه با حضرت که بر درب منزل نشسته بود ، این مطلب را میتوان استنباط نمود که علت انتظارر امیرالمومنین در آستانه منزل این بوده است که حضرت ظاهرا منتظر بازگشت ابولولو بوده اند .
و این بدان معنی است که حضرت در جریان امر قرار داشته اند و منتظر شنیدن خبر موفقیت آمیز او بوده اند . خبر اقدام خود را به حضرت می رساند و عرض می کند "
مولای من ! شکم آن شخص را پاره کردم . یعنی در حقیقت اشاره به همان نفرین حضرت زهرا می نماید که از خداوند خواسته بود که شکم عمر را پاره کند .
و حضرت با شنیدن این خبر به یاد مصائب بی بی دو عالم حضرت زهرا افتادند و ضمن بکاء و گریه شدیدی فرمودند :
"ای کاش امروز دختر رسول خدا زنده می بودند و این خبر را می شنیدند ."
و حضرت بعد از آن به قدرت و اعجاز خود نامه ای برای قاضی کاشان مبتنی بر پناه دادن و تکریم وی و تزویج دختر خود به او ، آن جناب را بر مرکب مخصوص خود بنام دلدل نشاندند
و او را به سرزمین شیعه نشین کاشان فرستادند .
و سپس امیرالمومنین که از تعقیب ماموران حکومت با خبر بودند ، از آن مکان قبلی که نشسته بودند برخاستند و جای دیگر نشستند و چون ماموران که در تعقیب جناب ابولولو بودن با حضرت مواجه شدند و از حضرت جویای ابولولو شدند که آیا او را ندیده اید ؟ و حضرت با فرمودن جمله ای به حقیقت آنان را گمراه نمودند و فرمودند :
" مادامی که در این مکان بوده ام او را ندیده ام ."

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۱/۲۳
شیخ عبدالزهرا وثوقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی