بسم الله الرحمن الرحیم
مادر بزرگوار
زنگ زدن که بله .. ما فردا صبح بعد نماز ان شا الله عازم طبس هستیم ... خدا حافظ!
ما هم که کلا
عشق سفر !! نامردی بود مارو تنها بذارن برن !!
گفتم به آقاجون
بگید عبدالزهرا هم میاد ! با ماشین خودش!!!
صدای آقا جون
هم از پشت تلفن اومد که فرمودند : عبدالزهرا غلط کرده !! ماشینش ماشین جاده
نیست !
آقا دیگه ...
!! ( این یه حرکت کاملا سایکولوژیستی هست که در مواقعی خاص با حرکت خاص صورت و حالت خاص
چشمها و تن و صدایی منحصر به فدر از حقیر صادر میشه!! )
خلاصه قبول
کردن! اما گفتن احتمال داره وسط راه خودتو ماشینت با هم سوار جرثقیل شید !
این بنده خدا
ماشین ما یه ده دوازده سالی از خدا عمر گرفته ! پیر نیست اما همچین جوانی هم خیلی
نیست ... باید باهاش مدارا کرد
!
تو راه تا تربت
همه سینه کش سربالایی بود ! این طفلکم دیگه یواش یواش آوازش در اومده بود
که سرپایینی رونده .. سر بالایی شرمنده !
رفتیم و رفتیم
.... قرار گذاشتیم تا میریم و بر می گردیم به امید اخدا هر چی امام زا ده هست رو
بریم زیارت !
رسیدیم طبس !
زیارتگاه حضرت حسین بن موسی الکاظم .. برادر امام رضا علیهم السلام عجب جای با صفایی بود ... وسط
کویر یه منطقه کااملا سر سبز و آباد .. میگن بهش نگین کویر !
توی این سفر ما
تقریبا بالغ بر 10 تن از اولاد بلا فصل حضرت امام کاظم علیه السلام رو زیارت کردیم
! ایشون 36 فرزند داشتند
!!
یه باغ گلشنی هم داشت که چندتا پلیکان هم اونجا نگه
میداشتن ! این پلیکانا ما رو با عبا و
عمامه دیدن زوودی اومدن پیش ما که با هم یهچند تا عکس با فیگور های مختلف بگیریم !
خدا وکیلی حیف نیست این همه راه ادم بکوبه بیا طبس
بعد 3 ساعت دیگه تا یزد نمونده باشه و یزد نره ؟!!
گفتیم که آقا جان حالا که تا اینجا اومدیم !! یزد هم بریم 3 ساعته از اینجا !
وسط راه یادم اومد که نه گواهینامه نه کارت ماشین و
نه بیمه نامه ! هیچی همرام نیاوردم !!! عاشقیم !
رفتم از یه پلیس مشورت گرفتم بنده خدا گفت حاج اقا
شما که یه چیزایی بلدیم بخونین کسی نفهمه کار نداشته باشه ! بخونید ایشالله مشکلی
پیش نمیاد !
خدا رحمت کنه اصحاب کهف رو ! جدی اگه نبودن ما چیکار
میکردیم ؟!!
بسم الله الرحمن الرحیم . متن عربی آیه : وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا
وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ
کلا هیچ تخلفی بحمد الله انجام ندادیم ! یکی اینکه خب خلافه
قانونه ! یکی دیگه هم اینکه اگر مارو برا تخلف نگه میداشتن اولین چیز اقا پلیس
میفرمودن : سلام . گواهینامه کارت ماشین
!!
ماشین ما هم دوتا بوق داره
یهبوق معمولی ،و یه بوق جاده ! از اون شیپوری گنده ها که واسه
کامیونه !!!
سر هر پلیس راه یه وجعنا و یه بوق شیپوری برا آقای پلیس !
آهان .. تا فراموشم نشده !
یه کوزه از یزد خریدیم ... اصلا انگار میگی فریزره ! یــــــــــــــــخ میکنه آب رو که بیا و ببین
! ( این پیام بازرگانی بود !! )
خیلی جاهای یزدتو گشتیم !
تا رسیدیم به آتشکده !
صبح اول وقت رفتیم تا خلوت تر باشه که بله ... همراه ما یه
توور اروپایی هم وارد آتشکده شدند !
کلا این جور جاها رفتنش واسه هرکسی خوب نیست ! شبهه زیاد ایجاد میکنه ! مگر کسی که واقعا با
دید باز بره و دسترسی به علما برای رفع شبهش داشته باشه ... روی بنر بزرگ نوشته بود که زرتشت بر این
عقیدست که مخلوقات عبد و بنده نیستند ! و خدا منتظر انتقام گیری از مخلوقات نیست و
... این ها یعنی در دین های دیگه خصوصا اسلام خدا اینطور است ! و دین ما خیلی خوب
و قشنگه و خداش خیلی خوب و مهربوونه !!
الا ای حال ... مثل تبلیغات مفتضحی
که جدیدا مسیحیت تبشیری میکنه ... به اسم دین و با کام هوی نفس هر غلطی میکنن دیگه
! از مشروب خوردن بگیر و تا بی حجابی و ....
الا ای حال
ما چون یه مدتی درباره
زرتشت تحقیق داشتیم بحمد الله با دید قبلی وارد شدیم و تقریبا آماده جواب
شبه ها !
زرتشتی که ازدواج خواهر و برادرو بهترین ازدواج میدونه !
ازدواج استقراضی ( کسی زنشو به دیگری
کرایه بده !!! ) و احکام عجیبی که ظلم کامل به
زنان هست و ... بماند ...
داخل اتشکده یه عکس از
اوشو زرتشت زده بود ! مثل همه
پیغمبر ها ! لباس و جامه ی بلند و عمامه
و ...
بیرون که اومدیم داخل محوطه حیات مترجم این
گروه اومد جلو و سلام ... بنده خدا
شیعه بود ! و مترجم این گروه توریستی . گفت حاجی این بنده خدا هامیگن این آقا بزرگه اینجاست ؟!! زرتشتیه
؟!!!
آخه ظاهر لباس ما
دقیقا همون نقاشی ای بود که بزرگ از اوشو زرتشت زده بودند و سیده هم که با
پوشیه بود دقیقا همون حجاب زنهای اشرافی زرتشتی که روی مانکن هم روی سر اون زن زرتشتی پوشیه بسته شده بود!!
میخواستم از خیرش بگذرم
که علویه ساداتمان فرمودند ! آقا الان وقتشه ! هیچی نگی بعدا پشیمون میشید !
همینقدر بگم که نمیدونم چطور منبر رفتم که دورتا دورما توریستا و مترجم و بازدیدکننده ها و خود
اعضای انجمن زرتشتیان حلقه زدند !
می گفتم اینها توریست خارجی ان ... میپرسن من زرتشتی ام
؟!!!
نه ... من زرتشتی نیستم ... من شیعه حیدر امیر المومنین علی
علیه السلامم و همه افتخار ما هم توی
دنیا همینه
تمام عزت عمرم همین است که مولایم امیر المومنین است !
ما زرتشتی نیستیم اما به قسم حضرت عباس ! از خود زرتشتی ها
زرتشتی تریم ! حد اقل بین این همه زرتشتی
که توی این اتشکده دارن مشاوره ی عقیدتی میدن و تبلیغ دینشونو میکنن خوب بود یکنفر شبیه پیغمبشون لباس میپوشید ...
خصوصا که روی تابلو ها نوشتید این لباس مورد تائید دین زرتشت است ... شما سده پوشی
دارید اما یک سدره پوش هم بینتان نیست !
در زرتشت زنی که دیگ ازدواج میکند حتی از برادران خود هم حجاب
میکند ... این خانم های بزرگواری که ما دیدیم حتی اگه جای برادرانشان هم باشیم به حکم خود دین زرتشت باید حجاب مناسب تری
میداشتند !
اینجا آتشکده ی شماست ! شما ها هم مبلغین دین زرتشت ! عمل تان کو !! زنانتان حجاب کامل زرتشت دارند !
یک عزیز مبلغی از زرتشتیان
گفت .. خیلی از کسایی که شما دورو برتون میبینید مسلمونند ! حجابشون حجاب اسلامیست ؟!! بنده خدا خب سوال داشت ... !! و بماند که این
جواب مغالطیست !!
گفتم اینجا اتشکده
شماست دیگه نه ؟! گفت بله حاج آقا ! گفتم یعنی توی اینجا لا اقل مبلغین و
مسئولینش باید از افرادی باشند که خودشون کمه کم ظواهر دینشونو حفظ کنن دیگه نه
؟!!! من و شما هردو مبلغیم ! شما ادعا داری و ما هم ادعا !! این مردم
بندگان خدا ادعائی ندارند ! ما
جسارت ادعا رو به خودمون دادیم !
این من اینم همسرم ! اگر دعوت به حجاب میکنیم خودمون نفر اولیم
! اما علی الظاهر ما به چیزی که شما
میگید بیشتر عمل کردیم تا خودتون !!
و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی
!! بنده خدا محکم دستاشو به هم میمالوند
عصبی ! نمیدونم حاج آقا باید ازشون بیشتر
بپرسیم ...
گذشت ... یه موزه مار هم رفتیم ! مارهای
خیلی جالبی بودند ... مار بوا 7 متری زنده ! افعی ، جعفری ...
شب این رفیقمون شیخ حسین زنگ زد (خانمشون اینا اهل
اصفاهونند ! ) که الا و بلا باید بیای
اصفهان منتظریم ! کلی اصرار ... ما هم با
این وضع بی مدرکی و ماشین ....
رفتیم !!
... خیلی خوب بود اما ... واقعا
دوره اخر الزمانه ... هرکسی باید دینشو بچسبه ازش ندزدن ... وضع حجاب دیگه امسال
واقعا افتضااااح بود ... میدان امام ..
مسجد امام ... اصلا صحنه هایی دیدیم که هنوز یادش قلب ما رو به درد میاره ... دیگه
جلو مسجد دختر خووب خودتو درست بپوشون ... بابا نمی خوای حجاب داشته باشی دیگه کوچه و خیابون که جای لباس سکس نیست ...
تا اومدم وارد مسجد امام اصفهان بشم
با یه وضعی ..کلا دیگه انگارخبری از مانتو نیست ! با یه پیراهنی کاملا جلو باز رد شد که تا فیها
خالدونش عیان بود ...
بابا دموکراسی غیر دینی هم باشه شما حق نداری اینطور
بیای بیرون این یک تضییع حقه فاحشه ...
میدونی موجبات گناه چند جوان رو بوجود میاری ؟!!!! جدیدا هم که شلوارهای غواصی و سوارکاری مد شده
! ... بابا کی میخواد این وسط سوارکاری کنه ... ؟!! واقعا گاها میموندیم که الان
اگر هم تذکر بدیم خواهرم حجابتو رعایت کن این بنده خدا باید چکار کنه ؟!! یا باید روسریشو بازکنه ببنده دور اون شلوار
چسب سوارکاری یا هم ...
مردا هم که کلا بی غیرت ... میگم داداش ... همه این
مردای بازار چشاشون پای ناموسته ... واست مهم نیست ... ناراحت نیستی ؟!! میگه نه
..! مگه چیه ؟!!! قدیم یارو لات
بودا ... عرق خور بودا اما یه جاغیرت و مرام تو وجودش بود ، بی غیرتی بیماری مردان
آخر الزمان است .
اصفهان بودیم و پیش این رفیقمون که رفیق دیگه قمی مون زنگ زد ... شیخ زیارت حضرت معصومه میای و شب هم میای خونمون !
خانوم فاطمه معصومه طلبیدند و بحمدالله راهی قم شدیم ...
از اون جایی که این سفرمون سفر زیارت امام زاده ها بود و قم هم بالغ بر
سیصد امام زاده داره یه روز کامل هم
اختصاص به امام زاده گردی کردیم ! و نهارو هم با این رفیق دیگمون توی یه پارک قم
خوردیم !
همینجا بود که مادر جان بزرگوار باز زنگ زدند که بله
... ما تهرانیم و خونه خاله .. خاله میگن بیاید تهران !
و از اونجایی که خب زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی اجر
زیارت سید الشهدا علیه السلام رو داره واقعاحیف بود که تهران و ایم امام زاده
بزرگوارو نریم !و خصوصا خونه خاله . کبابی کنار حرم !!!
این ماجرا تا مشهد ادامه داشت ضمن اینکه هر پلیس راه
ما یک
وجعلنا میخوندیمو یکی ازون بوق های
کامیونی ای که روی ماشین بسته بود به عنوان عشق الله نثار جناب پلیس محترم میکردیم
...
خداروشکر
به سلامتی برگشتیم پیش امام رئوف .
نائب الزیاره هستیم
یا علی