طلبگی و هزار و یک ...

طلبگی و هزار و یک ...

بسم الله الرحمن الرحیم


×××××××××××××××××××
سرمایه محبت زهراست دین ما

ما دین خویش را به دو دنیا نمیدهیم
×××××××××××××××××××

طلبگی شغل نیست. رسالت است. مأموریت است. ادامه حرکت پیامبران الهی در طول تاریخ بشری است.

×××××××××××××××××××
غالب مطالب این تارنما قلم خود این حقیر هست و جریان کپی پیست به اینجا راهی ندارد .
×××××××××××××××××××
احتمالا به بزرگوارانی که آدرس نمیذارن جواب داده نخواهد شد .
×××××××××××××××××××
کلاً اعتقادی به تبادل لینک ندارم ؛ صلاح دونستید لینک کنید ، وبلاگ های فعال و ارزشی بدون تقاضای تبادل ، لینک خواهند شد .
×××××××××××××××××××
همسایه ی حضرت رضاییم ،هفته ای یک بار ، یک سلام به نیابت از مومنین و آشنایان سایبری هست ان شا الله.
×××××××××××××××××××
بحمد خدا روز ولادت حضرت جواد تو حرم امام مهربونی ها با یه طلبه سادات عهد یاری و یاوری بستیم و ولادت حضرت رضا رفتیم زیر یه سقف.

تنها امیدمان لبخند ‏‏صدیقه طاهره فاطمه زهرا ...
×××××××××××××××××××

عقیده دارم طلبگی جهاده ... اما همسر طلبه بودن جهاد اکبر است / خدا این کنیزای مخصوص حضرت زهرا را نصرت و تایید بفرماید .
بعضیاشون واقعاً از همه چیز زندگیشون ، از ارزوهای دنیویشون از حق و حقوقشون گذشتند تا خادمی سرباز امام زمان را کنند ... کثّرالله امثالهم /

×××××××××××××××××××


×××××××××××××××××××

چشم من و امر ولی ؛ جان من و سیّد علی /

بایگانی

۵ مطلب با موضوع «خاطرات تبلیغی» ثبت شده است

بسم الله  الرحمن الرحیم

سلام !

سلامی گرم ، گرمایی بالای 50 درجه از سرزمینی کویری در مرز ایران و ترکمنستان ؛ جایی که ضعف کولرهای آبی و حتی گازی را در برابر گرمای خشک و سوزان و به معنای واقعی ( داغ ) را به راحتی حس میکنی .

دو هفته است که درروستایی از توابع سرخس مستقر شدیم ...  تصمیم داشتم فقط ماه رمضان را تبلیغ باشم اما شرایط منطقه طوری حساس بود که روحانی مستقری برای اینجا هماهنگ نشده و کسی که بخواهد یک یا دوسال اینجا ساکن شود پیدا نکردند ... واین خیلی طبیعیست وقتی تعداد طلبه ها بسیار بسیار از انچه که باید باشد کمتر است /

لذا قرار شد بطور موقت تا اول مهر ان شاءالله در این روستا بمانیم یعنی تجربه خدمتی سه ماهه !

یک وانت کرایه کردیم و اینارو  فرستادیم خودمونم با ماشین پشت سرش راهی شدیم ...

یخچال

ماشین لباسشویی

اتو دستی ( چون ما کلی با کلاسیم و اتو پرس هم داریم! ) 

ظرف در حد کارفرما

نخ سوزن

دو عدد فرش

دوتا پشتی

کتاب های لازم

لپ تاب

گلدونام ( یکیش یک پک چهارتایی کاکتوس کوچولوی خوشگله )

کبوترام ! 

یک گاز دوشعله

یه عالم پنیر پیتزا و سوسیس و کالباس !   ( باور بفرمایید خدا میبخشه !

تازشم یک کار دیگه هم کردم واویلا !  :)

مانیتورمو آوردم و یک دستگاه دیجیتالم واسش گرفتم !

خلاصه قراره سه ماه تلوزیون داشته باشیم ... 


باج بود دیگه ...  :)   سادات بنی الزهرا را گفتیم حوصله سر نرود بدور از خانه و کاشانه .

البته فقط ماه عسل و نقی ! روشن میشه ...

خلاصه ما کما فی السابق پای آرمانامون هستیما


خیلی وقت بود دلم واسه پاکی بچه های روستا ، واسه کلاسای قرآن تنگ شده بود .

درسته که سخته تو گرمای وحشتناک با دهان روزه سی تا بچه بسیاااااار پر انرژی را مدیریت کنی و آموزش دهی . ضمن آن کار تربیتی بکنی مهر بورزی صمیمی باشی داستان تعریف کنی ... اما لذت روز آخری که داری برمیگردی و هر کدامشان اصول و فروع دین را با شعر حفظند و معنی و مفهومش را می دانند .. اطلاعات خوبی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام دارند . کلی داستان از انبیاء بلدند و چندین حافظ آیة الکرسی با تو خداحافظی می کنند ... کسانی که حمد و سوره شان را هم پر از غلط میخواندند الان چندین سوره را کامل مسلط اند  ، تمام آن سختی را گوارا میکند ... واقعا گوارا تر از با حلاوت ترین نوشیدنی ها در این گرمای عجیب ...

و من دعا میکنم خدا این قلیل و ناچیز را از ما قبول کند

و شما هم دعا کنید که ما رسولان خوب و لایقی برای رسول الله باشیم ...

درسته که وظیفه یک زن است ؛ آنجا که همسرش میرود همراهش باشد اما همراهی کردن در این شرایط غیر معمول و نامتعارف واقعا جای قدردانی دارد که البته تجلیل واقعی با خود خداست . 

 

اینجا اینترنت ندارم / موبایلمو SHARE میکنم رو لب تاب گه گاهی وصل میشم.

ان شا الله تعالی از اینجا و کارهای اینجا خواهم نوشت/



راز دل نوشت : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم    ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

یعنی تمام سختی های طلبگی به یک ساعت دور هم نشستن با ایت فرشته های پاک و معصومی که واقعا فطرت پاکشونو میتونی حس کنی میارزه .

بچه هایی که محبتاشون واقعیه . وقتی واسشون از خوبی ها و پاکی های حضرت زهرا سلام الله علیها میگی ، وقتی از قشنگی های دین و بزرگواری های اهل بیت علیهم السلام میگی از ته دل و با تمام وجود با این حرف ها ارتباط میگیرن ...

و من از همین الان به فکر سختی روز خداحافظی با این گل های خوش عطر و پاک نفس کویر هستم ...

۲۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۳
شیخ عبدالزهرا وثوقی

بسم الله الرحمن الرحیم


«علیکم بالأحداث فانّهم اسرع الى کل شى ء»



مطالب را در ادامه بخوانید :


۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۳ ، ۲۲:۰۸
شیخ عبدالزهرا وثوقی

بسم الله الرحمن الرحیم


السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ...    وعلی الارواح التی حلت بفناءک ...



سلام ! 

عظّم الله اجورنا و اجورکم   دوستان عزیز

ان شاالله صاحب واقعی عزا ؛ مولانا حجة ابن الحسن از ما و شما به کرم حیدری خودشان قبول کنند این تعزیه داری هارا .


از این سر ایران  مامور تبلیغ دین خدا و سنت رسول خدا شدین برای اون سر ایران !!




عکس برتر این سفر :



اقا امیرالمومنین علی علیه السلام یک روایتی دارند واقعا جالبه !


میفرمایند :

عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ .


حضرت میفرمایند خدارو از اونجایی شناختم که ؛  خیلی اوقات تصمیم می گیریم کاری انجام دهیم و مصمیم اما نمی شود !  چه بسیار گره های سخت و عجیبی پیش می آید و خیلی عجیب گشوده می شود ! وچه تصمیم  هایی که در هم شکسته می شود وچه بسا عوض شود !!



تصمیم و برنامه ریزی کرده بودیم برای یک روستا اطراف شهر طبس یکی از شهر های همسایه استان  ...  از چند ماه قبل .کلی صحبت و قول و قرار و برنامه ریزی !

اما شب قبل محرم که شب حرکت باشه همه چیز عوض شد و خیلی عجیب قسمت اینطور رقم خورد از این سر ایران بریم اون سر ایران !  کرمانشاه ...


تبلیغ گروهی و جمعی خیلی خوبی ها داره ... منظور از گروهی اینه که یه عده طلبه آشنا با هم به یک شهر یا روستاهای نزدیک هم بروند و بعد هر کدام عهده ی تبلیغ یک منطقه را به عهده بگیرند.


مسئول هماهنگی که از یک گروه تبلیغی جهادی بودند خبر داد شب ساعت دوازده راه آهن باشید /

گروه قبلیمون جلوتر از ما دیشبش راه افتاده بودن  ... ما پنج نفر هم امشب باهم .

وای که چه فطاری بود ... افتضاح !

قطار اتوبوسی بی واگن ! یه سالن دوطرف صندلی .. اونم چه صندلی هایی / مثل چوب سفت و غیر قابل خم شدن ... از اونجایی هم که درجه آخر بود ! حق تقدم در طول سفر تا تهران با قطار روبرو بود و این قطار ما بود که باید وامیستاد ...

خلاصه مشهد تا  تهران یک حالت برزخ عجیبی بود ... اما یک یادگاری واستون آوردم ؛


نمایش ! 


تا رسیدیم تهران و از اونجا تاکسی نشستیم به شهر ری .

مرقد مطهر  حضرت عبدالعظیم حسنی و دو امام زاده ی شریف دیگر ...

 نقل شده است که روزی یکی از اهالی ری که به دیدن علی پسر محمد ( هادی ) امام دهم شیعیان رفته بود و گفت : هنگامی که به دیدن ایشان رفتم .ایشان فرمودند : از کجا می آیی ؟ عرض کردم از زیارت قبر حسین پسر علی در کربلا بر می گردم . ایشان فرمودند بدان که همانا اگر قبر عبد العظیم که پیش خودتان است زیارت کرده بودی ، همانا مانند این بود که حسین پسر علی را زیارت کرده ای .


حیف بود ثواب زیارت کربلا را از دست بدیم . !!

و از اونجا بعد از کباب و ریحون معروفش :)   ساک و زنبیل به دوش باز چندتا تاکسی و چند مترو عوض کردیم تا رسیدیم میدان آزادی و بلاخره سوار اتوبوس کرمانشاه شدیم /


شب ساعت یک و نیم / دو بود که رسیدیم ...   وارد سازمان تبلیغات شهر صحنه شدیم و تا فردا صبح .


در این سفر رفیق هم بحثم  به دعوت من اولین تجربه تبلیغشو داشت . قرار شد افرادی که تخصص بیشتری دارن تو خود شهر باشن ؛ کم تجربه تر ها و تبلیغ اولی ها برن روستاهای اطراف .

از اونجایی که مسئول اعزام از دوستانم بود با کلی درخواست قبول کرد که این دوست ما هم در شهر بماند ...

اما از اونجایی که * عرفت الله بفسخ العزائم ...     داستان طور دیگری رقم خورد !


یکی از روستا های اون منطقه شرایط بسیار خاصی داشت . طوری که فقط یک فامیل در اون روستا شیعه بودن !  روستای بزرگی که تاحالا خیلی سرو صداهای حتی فرا منطقه ای داشته ... مرکز بزرگان فرقه ی *اهل حق و *دراویش !!


میزبان هر روستا روز اول محرم می آید سازمان تبلیغات تا اقلام فرهنگی سیاهی بیرق پرچم و ... را به همراه روحانی !! از سازمان تحویل بگیرد ببرد ... !

خواست خدا این بود که بین اون همه طلبه  میزبان این روستا از بدو ورود روی ما کلیک کرده بود !!

آخرشو بهتون بگم ؛   رئیس سازمان واسه فرستادن ما به اونجا استخاره هم گرفت و بسیار عالی و خوب آمد که اگر انجام نشود خسران در پی دارد ...



ادامه دارد ... !

۱۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۵:۲۶
شیخ عبدالزهرا وثوقی

بسم الله الرحمن الرحیم


http://www.xum.ir/images/2014/04/11/IMG%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4%DB%B0%DB%B4%DB%B0%DB%B1%DB%B1%DB%B1%DB%B4%DB%B5%DB%B5%DB%B4.jpg

ایام نوروز دیگه شروع شده بود و من هم تعطیل و کار خاصی نداشتم که خدارو شکر هماهنگی واسه یک فعالیت چند روزه و ماموریتی دیگر برای مولایم ولی عصر عج الله تعالی فرجه صورت گرفت ..

اگر یک نفر را به او وصل کردی  یقینا یقینا .. توهم یار یاری ...

تمام امید یک طلبه همینه

بتونه راه  سعادتی که اهل بیت علیهم السلام بخاطر نشون دادنش به ما ، تا اینکه سعادت مند شیم و عاقبت بخیر شیم از مال و جان و ناموسشون گذشتند ... این راه رو ولو به اندازه ی بضع اندکش ادامع بده ..

همیشه این تو ذهنم هست که طلبگی شغل نیست .. رسالت است ... ادامه راه انبیاء الهیست ..

باور کنید میدونم .. مطمئنم که خودم هنوز این حرفی که میزنمو درست نمیفهمم! ...اما میدونم که بهش ایمان دارم ...   حالی دارد طاق زدن جوانی ات ... تمام شور و نشاط و حال هوارت را با خدا ...فقط الله تبارک و تعالی خودش اخلاص دهد .

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش. بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

خلاصه .. سوار ماشین شدیم و یا علی مدد ..

( ماشین واقعا چیز خوبی هست .. خدا به همه ی بی وسیله ها روزی کنه .. از نوع خوبش  روایته ازسعادت دنیا زن خوب و مومنه    منزل خوب و  مرکب خوبی هست که موجب راحتی انسان باشد  )

جمله ی یادگاری من از این سفر  :

جناب شیخ  ..   خَیلی زیاد خوش آمدِن

با تمام مهربانی و خوش رویی و صاف دلی ..


تو کوچه ها راه میافتادم  .. خلاصه با هرکسی به مقتضای حال و احوالش یک صحبتی و خوش و بشی داشتم خدارو شکر . استاد قبلا گفته بود .. وا نستید مردم بیان خدمتتون !    شما برید تو دلشون . شما محبت ابراز کنید

به هر حال متاسفانه طلبه ی انچنانی به خودشون ندیده بودن ... این احوال خیلی که نه .. تقریبا تمام روستاهای نسبتا کم جمعیته .. فقط ایام محرم و ماه مبارک ... اون هم معمولا اساتیدو فضلای محترمی میرن تبلیغ که درسته جا افتاده و کار درستن .. اما اون حال جوانی رو ندارن و معمولا سنی ازشون گذشته ... حداقل حال رفتن و گپ زدن با جوان هارو ندارن ..


آآآآآآآآآی کسایی که حرف منو میشنوید ... طلبگی واجب کفاییست  که الان خیــــــــــــــلی مونده تابه حد کفایت برسه

معنی این حرف این هست که به گردن تمام کسانی که میتونند درس بخونن هست که احکام دینشونو بطور دقیق و عمیق یاد بگیرن ... یعنی فردای قیامت از همه ... سوال میشه چکار کردی برای این واجب روی زمین افتاده ؟!

پدر مادرا ... مخالفت کردید ... اجازه ندادید یا تشویق نکردید اولادتون برن درس طلبگی بخونن شما مسئولید

جوان ها ؛   نمیگم حتما همین الان بریدطلبه بشید ... ( که ظاهرا به فتوای مراجع کفایتا باید بشید ! ) اما اقلا اگر هنوز قبل دیپلمی برو دنبالش .. تحقیق داشته باش ... چند و چونش رو درارید ..

اگه فوق دیپلمتو  یا لیسانستو گرفتی  خیلی ها هستند تو حوزه که حتی از کارشناسی ارشد میان !   تو مشهد اصلا مدرسه ی طلابی که از دانشگاه اومدن جداست و همه با همن !   مهندس دکتر وکیل ...

اما میتونم با جرءات بگم ؛ شک نکنید اگر به هر دلیلی نتونستید به صورت استدلالی ( همون شیوه معمول طلبگی ) برید دنبال دین به هیچ عنوان فراگیری دین بطور نیمه استدلالی از عهده ما خارج نمیشه .. خصوصا تو این زمانه که حتی تو همین مشهد خودمون بار ها من مواجه شدم با مواردی که از دم دستی ترین و واضح ترین مسائل  نا آگاه بودند...

سوای اینکه بله ... جامعه اسلامی احتیاج به افراد متدین و متبحر در زمینه های مختلف علمی و در فنون متفاوت مورد نیاز شیعیان دارد و حتما باید جمعی از مسلمین در این زمینه هم فعالیت داشته باشند ...اگر به هزار و یک دلیل این وجوب تحصیل علوم دینی به شکل طلبگی امروز که همون روش استدلالی هست از گردن شما برداشته شد.. از پیگیری و فراگیری مقدمات احکام و عقائد و معارف اخلاقی غفلت نکنید .. شک نکنید که این حد اقل برعهده ی همه ی ماست .

نکته ی خیلی مهم اینکه به بهانه ی حرف بالا ( احتیاج جامعه اسلامی به افراد متدین و متبحر در علوم و فنون مختلف ) یک وقتی سر خودمونو کلاه نذاریم... مطمئن باشید همیــــــــشه ...هستند افراد خوب و گل و مذهبی  که وارد فعالیت در این زمینه میشن و جبهه ی اونطرف خالی نمیمونه و مهمتر اینکه ؛   اگه طلبه ای و عالمی نباشه کی میخاد اون مهندس یا اون دکتر یا فلان سیاسی رو حمایت عقیدتی کنه و خوراک فکری بده و شارژ کنه یا افرادی رو تربیت کنه که اینها فردا در جامعه در علوم و فنون و شغل های مختلف نشانه ی اسلام باشند ...

خودم که حال کردم با استدلال به این مرتبی و تمیزی خودم !!!

حدیث :

سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُک‏؛

خطایی که باعث ناراحتی تو شود، نزد خداوند از کار نیکی که باعث عجب تو شود بهتر است.

نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص477

ان شا الله از باب عجب نبوده !!


روز چهارم مطلع شدم پدرم دچار یک عارضه ی قلبی شدن که ... متاسفانه نشد بمونم دیگه و برگشتم مشهد .. خدارو شکر بخیر گذشت و خدا رحم کرد ...

با یکی از اهالی صحبت میکردم ... به حالش خیلی غبطه خوردم ...

گریه میکرد میگفت حاج اقا هرچی دارم از نمازه و نماز شب ...

سِنی هم زیاد نداشت هنوز نمیشد بهش گفت مسن ،نیم ساعت قبل اذان بلند میشد نماز شب .. بعد هم میگفت معتقدم بین الطلوعین بیدار باشم .. چون کراهت داره ...

بله دبگه .. اینجور ادما  همه جا هستن .. خدا روزی ما هم بکنه ...


اخرین مساله .   خدارو شکر مساله ی کاهش جمعیت خیلی رو این مناطق تاثیر نذاشته بود !  حد اقل  شیش اولاد رو خیلی هاشون داشتن و همین باعث نشاط جالب و شیرین خانوادهاشون بود که متاسقانه تو مشهد و شهرهای بزرگ کمتر میبینیم و گاهی اصلا نمیبینیم !   مطلب بعد در همین باره به شرط حیات ...

شاید غلط املایی داشته باشم ! تند نوشتم ...

یا علی

۳۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۷
شیخ عبدالزهرا وثوقی
بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام علیکم !   ما برگشتیم !!

اردو تبلیغی جهادی

 

 

 

اسکانمون یکی از روستاهای حومه بود ..  واسه نماز مغرب عشا رفتیم مسجد روستا .  خادم مسجد که کلی ذوق زده شده بود بوق و باند بالای مسجدو روشن کرد و بلند بلند با همون لهجه ی روستاییش صدا میزد آهای مردم خدا خیرتان بده بیاین مسجد  شیخ از مشهد اومده !!  زود بیاین نماز جماعته .آی خدا خیرتان بده ...

 

نماز اول رو که خوندیم به مناسبت یه سری از احکام نماز جماعت رو گفتم و از شرافت و عظمت و اهمیت تسبیحات حضرت زهرا صحبت کردم.

آخه یه مسئله درباره تسبیحات حضرت زهرا هست که متاسفانه کمتر رعایت میشه . بعضا عبادات آداب خاصی دارند که باید مطابق همون دستورات انجام بگیرن نمونه هاش هم خیلی زیادن از حروله سعی بین صفا و مروه گرفته تا روی زانو زدن درقسمت آخر دعای عهد یا (تورک) در نماز که هنگام تشهد و سلام  روی ران چپ میشینن و روی پای راست رو  به کف پای چپ میذارن .

از آداب تسبیحات حضرت زهرا هم این است که متصل به نماز بدون اینکه فاصله ای بیافتد و روی برگرداننده شود ، با حفظ همان حالت نماز ، تسبیحات قرائت شود و بعد آن( ان الله ...) گفته شود...

خلاصه بین الصلاتین ما این موضوع رو با حواشی اش که سیره مرحوم آیت الله بهجت هم همین بوده و ایشان هم مقید به رعایت این آداب بودن رو واسشون گفتیم !

هیچی نماز عشا رو اقامه کردیم و آخر سلام دادیم و مهیا واسه ذکر تسبیحات حضرت زهرا متصل به نماز که یکی از اهالی بلند بانگ اشتیاق و عشق سر داد

( ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما ... )

کلی خودمو کنترل کردم که حالت مسروریتم  نمایان نشود !!

۵۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۱ ، ۰۹:۲۰
شیخ عبدالزهرا وثوقی