قطعا کربلای همه رو خود اباالفضل العباس امضا میکنه .. اما جریان ما خیلی فرق داشت ...
از مشهد با این ماشین که ۱۸ نفره هست ۲۲ نفر بار کردیم به سمت کربلا ...
بچه ها راهنمایی و دبیرستانی و چند نفر دانشجو !
اقا حااااااالی بود شب بین راه جناب بنز دیگه حاال تازیدن نداشتن . ما هم از خدا خواسته تا صبح کنارجاده رو اسفالت خوابیدیم !
دیگه رسیدیم شلمچه ...
بچه ها خوشحاااال که دوساعت تا ابی عبدالله ... تو پوست خودشون نمیگنجیدن .
خسته و کوفته نشستیم توی سالن مرز... ... ... رامون ندادن !
میگفتن فقط باید با حج التجارت .. ببخشید حج الزیارت !! برید ...
بابا سه روزه تو راهیم .. تورو خدا ...
هیچ فائده ای نداشت...
گفتن الکی وا ناستید . اینجا هر ماه چندتا کاروان میاد چند روزی پشت مرز میمونه و بر میگرده . الکی این طفل معصوما رو هم اذیت نکنین . بومی هاشون هم همینو میگفتن .
خدا وکیلی بغضی تو گلوم بود که خیلی خودمو اون روزا کنترل کردم تا جلوی بچه ها طبیعی به نظر برسم.
اگه میدیدن ما امیدمونو از دست دادیم که خیلی بد شرایطی میشد.
اره ... اون روزا ... تقریبا چهار روز پشت مرز خوابیدیم ...
اون همه راه از اول ایران اومدیم آخرش !!! سه روز تو راه با اون همه سختی و اون همه امید و ارزو واقعا برگشتن بدون زیارت ........
(درستش اینه که اگر هم بر میگشتیم واقعا ثواب زیارت امام حسین رو به بچه ها داده بودن ...)
شبا تو مسجد خرمشهر میخوابیدیم
شب اولی که از شلمچه برگشتیم شهر خرمشر تا بخوابیم . شب جمعه بود . جوونای مسجد جلسه هیات داشتند ... شب شهادت امام صادق علیه السلام
ما هم وارد مجلس شدیم . نمیدونم از کجا فهمیدن .. اما توی روضه یه روضه هم برا ما خوند که اومدینو راهتون ندادن !! داغ بچه ها تازه شد ...
بماند که به برکت عمامه و عبا و شهدا چطور راه باز شد اما همینقده میتونم بهتون بگم که قرارمون این شد حالا که نرفتیم کربلا ،بریم چزابه و فکه ... کربلای ایران لا اقل رفته باشیم..
تو چزابه که رسیدیم یکی از مسئولین خوزستان زنگ زد که اگه خودتونو بتونید تا چند ساعت دیگه برسونید چزابه به امید خدا میتونم ردتون کنم اونطرف مرز ....
تو این مدت انقده وعده بهمون داده بودن که بچه واقعا حرف دل همشون این بود که ما تا دستمون توی شبکه های ضریح امام حسین نیافته دیگه هیچی براموون سندیت نداره!
بحمد الله مرز ردمون کرد ...
ادامه دارد ...