اندر احوالات تبلیغ محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
«علیکم بالأحداث فانّهم اسرع الى کل شى ء»
مطالب را در ادامه بخوانید :
سوار ماشین شدیم از جاده اصلی شهر به سمت روستا راه افتادیم ..
با لهجه ی کردی قشنگش تا کلمه ای میخواست صحبت کنه با حالتی بسیار جالب ؛ مثل کسی که یک دنیا حرف برای گفتن دارد و تازه کسی را پیدا کرده تا برایش بگوید مدام تکرار می کرد : حاجی آقا ... و ادامه حرف هایی که معلوم بود یک سال است نگهشان داشته تا بگوید ..
چون سال قبل هم به منطقه ی کرمانشاه اومده بودم از اقلیت های مذهبی اش کم و بیش اطلاع داشتم
دو مکتب عقیدتی که خودشون را منسوب به شیعه میدونن بیشتر از همه ... اهل حق و دراویش !
بین راه متوجه شدم که مرکز اصلی این دو فرقه همین روستاست ! جایی که قبر بزرگشون هم در آن است و در یک روستا چندین جمخانه و خانقاه وجود داره !!
و متوجه شدم که تنها خانواده شیعه تو این روستا خانواده ی همین عزیز است ! که اصالت اینها هم به اینجا برنمیگشت .. پدربزرگشان عشایر بوده و اینجا ساکن شده بوده و عمو ها پسرعموها هم ماندگارشده بودند .
خلاصه ... وارد روستایی شدم تقریبا بسیار بزرگ ! که فقط ده دوازده خانه شیعه بودند ...
بالتبع بهترین جایی که میشد کار کرد طیف سنی 9 تا 15 سال بود ...
و بهترین جا اول مسجد بود و بعد هم مدرسه ی روستا !
و من مآمومنین نماز جماعت روستای تبلیغ من فقط اینها بودند :
اینهایی که بعضاً پدر مادرانشان نماز که نمیخواندند بماند ، اشکال هم میدانستند .. و چند نفری که اگر پدرشان میفهمید مسجد آمدند وپیش من ...
اما داستان به شکر خدا خیلی خوب جلو رفت به برکت حضرت ابی عبدالله .
خدارو شکر پدرومادر ها وقتی محبت و خوش برخوردی میدیدند خیلی از مواضعشان کوتاه می آمدند.
بنده های خدا واقعا مستضعف دینی و عقیدتی بودند / تا پارسال کسی را اصلا ندیده بودند که برایشان حتی کلامی از دین بگوید ...
من مطمان بودم که اگر سه چهار سال این روستای بزرگ یک طلبه ی خوب حال دار داشته باشد نسل جدید و جوان و نوجوان این منطقه همه شیعه های بسیار خوبی خواهند بود ...
این عکسو بعد مدرسه زنگ آخر گرفتیم ... بچه ها گفتن به معلمشون حاج آقا رو میخواییم ببریم روستا گردی !
به بالای روستای بغلی رسیدیم و وقت اذان شد ... این روز ها تو روستا با دستگاه مسجد اذان زنده خودم میگفتم . اما امروز دیر شده بود و ما تو روستای همسایه بودیم ... لذا با بچه ها رفتیم بالای یک دامنه کوه که مشرف به این روستا بود و شروع کردم :
الله اکــــــــبر الله اکبر ...!
یه وقت از همون بالا که نگاه میکردم دیدم اهالی روستا اومدن تو حیاط هاشون و کوچه همینطور واستادن و مارو نگاه میکنن و اذان گوش میکنن !!
اذان گفتن خیلی خوبه :
با کلمه ((الله)) شروع مى شود و با آن پایان مى پذیرد.
اذان یکى از ابزارهاى تبلیغ است که در دعوت به اسلام سهمی مهم دارد. مشتمل است بر مسائلى مانند:
تکبیر, توحید, شهادت به یگانگى و عظمت خداوند, گواهى به رسالت پیامبر, توصیه به نماز و رستگارى و بهترین اعمال و بالاخره با ((لا اله الا الله)) تمام مى شود.
- روزى را زیاد مى کند.
سلیمان بن عقیل گفت: به حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) عرض کردم: چرا انسان باید همراه با موذن اذان بگوید؟ فرمود: این کار موجب افزایش روزى مى شود. بحارالانوار, ج84, ص177
- موجب غم زدایى است
اگر اذان از روى ایمان و اخلاص گفته شود, خداوند گناهان گوینده آن را مى
بخشد:
((من اذن فى سبیل الله صلوه واحده ایمانا و احتسابا تقربا الى الله غفر الله له سلف من ذنوبه))
کسى که براى خدا, اذان یک نماز را از روى ایمان و اخلاص بگوید, خداوند گناهان گذشته او را مى بخشد. بحار ج 84 ص157
- زمینه را براى تربیت معنوى کودکان آماده مى کند
- مردم را به عبادت تشویق مى کند
- دافع شیطان است; چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هرگاه در تنهایى وحشت زده شدید و پنداشتید که شیاطین از جن مى خواهند سر راه شما را بگیرند, اذان بگویید. من لایحضره الفقیه, شیخ صدوق, ج1, ص195