طلبگی و هزار و یک ...

طلبگی و هزار و یک ...

بسم الله الرحمن الرحیم


×××××××××××××××××××
سرمایه محبت زهراست دین ما

ما دین خویش را به دو دنیا نمیدهیم
×××××××××××××××××××

طلبگی شغل نیست. رسالت است. مأموریت است. ادامه حرکت پیامبران الهی در طول تاریخ بشری است.

×××××××××××××××××××
غالب مطالب این تارنما قلم خود این حقیر هست و جریان کپی پیست به اینجا راهی ندارد .
×××××××××××××××××××
احتمالا به بزرگوارانی که آدرس نمیذارن جواب داده نخواهد شد .
×××××××××××××××××××
کلاً اعتقادی به تبادل لینک ندارم ؛ صلاح دونستید لینک کنید ، وبلاگ های فعال و ارزشی بدون تقاضای تبادل ، لینک خواهند شد .
×××××××××××××××××××
همسایه ی حضرت رضاییم ،هفته ای یک بار ، یک سلام به نیابت از مومنین و آشنایان سایبری هست ان شا الله.
×××××××××××××××××××
بحمد خدا روز ولادت حضرت جواد تو حرم امام مهربونی ها با یه طلبه سادات عهد یاری و یاوری بستیم و ولادت حضرت رضا رفتیم زیر یه سقف.

تنها امیدمان لبخند ‏‏صدیقه طاهره فاطمه زهرا ...
×××××××××××××××××××

عقیده دارم طلبگی جهاده ... اما همسر طلبه بودن جهاد اکبر است / خدا این کنیزای مخصوص حضرت زهرا را نصرت و تایید بفرماید .
بعضیاشون واقعاً از همه چیز زندگیشون ، از ارزوهای دنیویشون از حق و حقوقشون گذشتند تا خادمی سرباز امام زمان را کنند ... کثّرالله امثالهم /

×××××××××××××××××××


×××××××××××××××××××

چشم من و امر ولی ؛ جان من و سیّد علی /

بایگانی

5. همیشه حسن ظن داشته باشیم

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۰۴ ق.ظ
سلام

این داستانو شنیدین ؟

. یه ایرانی که مقید به دین و دیانت و شفاعت نبود " برای پسرش یه بیماری ناعلاج پیش میاد
به هر دری که میزنه و پیش هر دکتری که میره --- دست رد به سینش میزنن

یه روز یکی از دوستاش بهش میگه که ما یه امام رضا داریم که وقتی دیگه از همه جا رونده میشیم به اون سر میزنیم ( البته متاسفانه .... )
بیا در خونه امام رضا رو هم بزن - پدر هم چون مضطر شده بود قبول میکنه

هیچی آقا . بارو بندیلو جمع میکننن ژسر کوچولوشونو ور میدارن میان مشهد

این رسمه که تو حرم امام رضا سر یه ساعت مشخصی خنچه های گل روی ضریح رو update میکنن از قضا وقتی که خادم داشت خنچه رو تعویض میکرد . در رفت و خورد تو سر این بچه مریض مغزی
تادیروز این بچه فقط روزی 4 بار از هوش میرفت ولی ایندفعه کلا بچه علائم حیاتیش از بین رفت

هیچی بچه رو بردن بیمارستان . آقا پسر رفته بود تو کما

باباهه هم اعصابش از دست رفیقش خورده که چرا همچین پیشنهادی داده


اگه شما اونجا بودید خداوکیلی چیکار میکردید ؟( لطفا نظرتونو بنویسید)

ساعاتی نگذشت که اطبای متخصص خانواده این بچه رو خواست .
میدونین چی گفتن ؟

از قول پزشک متخصص :

آقای محترم ما میخوایم موضوع مهمی رو با شما در میون بزاریم

باباهه :

آقای دکتر توروخدا راستشو بهم بگین من طاقتشو دارم

پزشک :

باشه

بعد از اینکه اون ضربه به سر فرزند شما اصابت کرده دیگه هیچ اثری از بیماری نمایان نیست

ما امروز با یک معجزه روبهرو شدیم

الان هم حال پسر شما کاملا خوب شده
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۵/۱۱
شیخ عبدالزهرا وثوقی

نظرات  (۱)

سلام دوست عزیز ممنون از اینکه به وب من سر زدید امیدوارم که موفق باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی