توی مدرسه یه برنامه ای راه افتاده که هر روز یکی از طلاب بین الصلاتین منبر ۵ دقیقه ای برن !
داشتم توی سالن جلو دفتر رد میشدم که اولین نفرو نوشته بود
۲۳ ربیع الاول . شیخ عبدالزهرا وثوقی . تقویم : ورود فاطمه معصومه سلام الله علیها به قم
توفیق اجباری !!! منبر زیاد رفتم اما جلوی اساتید و طلاب سخنرانی کردن یه کم استرس زاست
هیچی ... به فرموده ی امیر المومنین علی علیه السلام گوش کردیم که از هر کاری که میترسی خودتو بیانداز توش !
دلو زدیم به دریا و بین الصلاتین هم در باره ی همین ورود حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها افاضاتی داشتیم !
توی مطالعاتم برا منبر از یه موضوعی خیلی متاثر شدم. کاروان حضرت معصومه سلام الله علیها در راه مدینه به توس قبل از رسیدن به قم مورد ترور واقع میشن و تو این حادثه قریب به چهل مرد از یارانشون شهید میشن که از جمله اونها ۵ برادر حضرت رضا و معصومه بودن که علی الظاهر از همونجا در اثر تالمات و این مصائب خانم مریض شدن و تنها ۱۷ روز در قم بیشتر زنده نموندن .
بعدش هم روایتی از زندگی مرحوم ایت الله مرعشی نجفی ... وقتی از ایشون درباره ی اقامتشون در قم سوال شده بود ، اقا فرموده بودن پدرشون که از زهاد و عباد نجف بودن چهل شب در حرم بیتوته کرده بودن یه شب مکاشفه ای میکنن که حضرت امیر علیه السلام به پدرشون میفرمایند : آسید محمود چه میخوای ؟! بگو تا بهت بدیم .
ایشون هم میفرماین دوست دارم قبر مادرم ، همسر بزرگوار شما رو بدونم کجاست تا زیارت کنم .
حضرت علی علیه السلام میفرمایند : که این نمیشه ... تقدیرالهی و خواسته ی خود فاطمه ی زهرا سلام الله علیها این بوده که قبرشان تا قیام مهدی آل رسول صلوات الله علیهم اجمعین مخفی بماند
ایشون عرض میکنن که پس من چطور حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا رو زیارت کنم ؟!
امیر المومنین علی علیه السلام میفرمایند که هر وقت دلت برای فاطمه زهرا سلام الله علیها تنگ شد و خواستی قبر او را زیارت کنی و ازثواب زیارتش بهره مند شوی به زیارت قبر دخترش فاطمه معصومه در قم برو ...
و ایت الله مرعشی گفته بودند به سفارش پدرم به قم آمدم و اکنون ۶۰ سال است که اولین زائر حرم حضرت معصومه علیها سلام هستم .
*************************************************
امام صادق علیه السلام: وستدفن فیه(قم) امراة من ولدی تسمی فاطمه، من زارها وجبت له الجنه.
امام رضا علیه السلام : مَن زارَها بِقُمَّ کَمَن زارَنی ...
امام جواد علیه السلام: مَن زارَ قَبرَ عَمَّتی بِقُمَّ ، فَلَهُ الجَنَّةُ
*************************************************
هیچی ... ظهر اومدم خونه با علویه ساداتمون صحبتم کردیم و جریان منبر امروزو براش تعریفیدم.
یهو گفتم سیده ... بریم خونه عمه جانت ؟!!
- کدوم عمه ؟!!
عمه جان کریمه ات ( سیده خانم سادات موسوی هستن ! )
سیده خانوم که دیگه داشت ذووق مرگ میشد ... کی بریم ؟!!! میریم ؟!!!! جدا ؟!!!! تروخدا ...؟!! بــــــــــــــوق .... بـــــــــــــــــــــــــــــــــــوق (سانسور خبری !)
قرار شد من کلاس عصر حوزه رو برمو بیایم تا بریم ترمینال .
گفتم برا تو راه یه املت مشتی و پر پیازداغ و سیر داغ با نون لواش ساندویچ کنن . عجب شامی بود ... با سس یکنفره چه هم شد !!
رسیدیم قم ...
(این داستان ادامه دارد ... )