بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و خداقوت به تمامی بزرگواران و خوانندگان وبلاگ /
بعضی از راه و رسم های درست زندگی کردن انقدر شدید منحرف شدن که عمل بهش نه ! ؛ حتی صحبت گردن ازش واسه مردم عجیبه
بیچاره ما مردم ! نمیدونیم داریم تو جاده خاکی حرکت میکنیم اونوقت اگر یکسی هم بخاد از نقشه ی صحیحش واسمون صحبت کنه بخاطر شدت نا آشنایی مون با اتوبان اصلی هدایت حرفاش واسمون عجیب غریبه /
یکی از مسائل سبک زندگی صحیح دوری از مجسمه است / حالا چه ساختش و صنعتش ، چه خرید و نگهداریش . خصوصا نگهداری اش در منزل و محل سکنی ...
خب دلایل فقهی و منطقی ای هم داره که الان از ادله ش نمیخوام صحبت کنم
من میخوام از داداشم بگم !!!
کوچیک که بود واسش یک عروسک سگ خریده بودن که خیلی گرون هم بود مثلا از این خارجی ها !
گذشت و گذشت ... !! این سگ اسباب بازی رو همیشه تو تزئین اتاق خواب اخوی استفاده میکردند ...
و البته باز گذشت و گذشت !! و داداش ما طلبه شد ! و یواش یواش درس احکامشون رسید به بخش حرمت مجسمه سازی و خرید و فروشش :) (مجسمه حیوان و انسان که دارای روح هستند)
و شد آنچه شد ؛)
یک روز والده ی مکرمه ی ما بیان تو آشپزخونه و ببینن اخوی جان سگ را رو به قبله کرده و چاقوی بزرگ خونه رو گذاشته روی گلوی عروسک ! و با بسم الله شروع به ذبح مرحوم سگ اسباب بازیش کرده !
هیچی دیگه ! هی والده محترمه ما دور خونه دنبال این بوده و هی این تکبیر میگفته و فرار میکرده ...!
میگن رجز میخونده که تذکر داده بودم اینو تبعیدش کنید :)) تحدید به قتل کرده بودم ، شما جدی نگرفتین !
بله ... حالا پیکر این مقتول ما الان مونده بی سر ... حاج خانوم به ما متوسل شدن ! میگن به من که نمیگه ! تو ازش بپرس سر این حیوونو کجا انداخته ؟! بگو بدش دوباره بدوزیمش !!!
منم از خنده اصلا نمیتونم جواب مادرمو بدم !
حالا خودمونیم ... عجب کاری کرده ها ... اینم حال و هوای خانه ایست که توش دوتا طلبه داشته باشه دیگه !! تازه خدا رحم کرده من داماد شدم رفتم :)
* چند پی نوشت مهم دارد ؛ ان شا الله بعدا اضافه خواهم کرد ...
پ.ن1؛ باور کنید بی صواط نیستم :) (تحدید) رو اشتباه نوشتم!
بله همون [ تهدید ]! گاهی سریع مینویسم و گاهی با موبایل، گاهی هم انقدر غرق نوشتن هستم که ؛ پیش میاد دیگه! دوستان عفو بفرمایند.