بسم الله الرحمن الرحیم
نوار بالای وبلاگ بخش معارفه قلم خورد !
واسه تکمیلش اگر پیش نهادی داشتید پذیراییم /
بسم الله الرحمن الرحیم
نوار بالای وبلاگ بخش معارفه قلم خورد !
واسه تکمیلش اگر پیش نهادی داشتید پذیراییم /
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ... وعلی الارواح التی حلت بفناءک ...
سلام !
عظّم الله اجورنا و اجورکم دوستان عزیز
ان شاالله صاحب واقعی عزا ؛ مولانا حجة ابن الحسن از ما و شما به کرم حیدری خودشان قبول کنند این تعزیه داری هارا .
از این سر ایران مامور تبلیغ دین خدا و سنت رسول خدا شدین برای اون سر ایران !!
عکس برتر این سفر :
اقا امیرالمومنین علی علیه السلام یک روایتی دارند واقعا جالبه !
میفرمایند :
عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ .
حضرت میفرمایند خدارو از اونجایی شناختم که ؛ خیلی اوقات تصمیم می گیریم کاری انجام دهیم و مصمیم اما نمی شود ! چه بسیار گره های سخت و عجیبی پیش می آید و خیلی عجیب گشوده می شود ! وچه تصمیم هایی که در هم شکسته می شود وچه بسا عوض شود !!
تصمیم و برنامه ریزی کرده بودیم برای یک روستا اطراف شهر طبس یکی از شهر های همسایه استان ... از چند ماه قبل .کلی صحبت و قول و قرار و برنامه ریزی !
اما شب قبل محرم که شب حرکت باشه همه چیز عوض شد و خیلی عجیب قسمت اینطور رقم خورد از این سر ایران بریم اون سر ایران ! کرمانشاه ...
تبلیغ گروهی و جمعی خیلی خوبی ها داره ... منظور از گروهی اینه که یه عده طلبه آشنا با هم به یک شهر یا روستاهای نزدیک هم بروند و بعد هر کدام عهده ی تبلیغ یک منطقه را به عهده بگیرند.
مسئول هماهنگی که از یک گروه تبلیغی جهادی بودند خبر داد شب ساعت دوازده راه آهن باشید /
گروه قبلیمون جلوتر از ما دیشبش راه افتاده بودن ... ما پنج نفر هم امشب باهم .
وای که چه فطاری بود ... افتضاح !
قطار اتوبوسی بی واگن ! یه سالن دوطرف صندلی .. اونم چه صندلی هایی / مثل چوب سفت و غیر قابل خم شدن ... از اونجایی هم که درجه آخر بود ! حق تقدم در طول سفر تا تهران با قطار روبرو بود و این قطار ما بود که باید وامیستاد ...
خلاصه مشهد تا تهران یک حالت برزخ عجیبی بود ... اما یک یادگاری واستون آوردم ؛
تا رسیدیم تهران و از اونجا تاکسی نشستیم به شهر ری .
مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی و دو امام زاده ی شریف دیگر ...
نقل شده است که روزی یکی از اهالی ری که به دیدن علی پسر محمد ( هادی ) امام دهم شیعیان رفته بود و گفت : هنگامی که به دیدن ایشان رفتم .ایشان فرمودند : از کجا می آیی ؟ عرض کردم از زیارت قبر حسین پسر علی در کربلا بر می گردم . ایشان فرمودند بدان که همانا اگر قبر عبد العظیم که پیش خودتان است زیارت کرده بودی ، همانا مانند این بود که حسین پسر علی را زیارت کرده ای .
حیف بود ثواب زیارت کربلا را از دست بدیم . !!
و از اونجا بعد از کباب و ریحون معروفش :) ساک و زنبیل به دوش باز چندتا تاکسی و چند مترو عوض کردیم تا رسیدیم میدان آزادی و بلاخره سوار اتوبوس کرمانشاه شدیم /
شب ساعت یک و نیم / دو بود که رسیدیم ... وارد سازمان تبلیغات شهر صحنه شدیم و تا فردا صبح .
در این سفر رفیق هم بحثم به دعوت من اولین تجربه تبلیغشو داشت . قرار شد افرادی که تخصص بیشتری دارن تو خود شهر باشن ؛ کم تجربه تر ها و تبلیغ اولی ها برن روستاهای اطراف .
از اونجایی که مسئول اعزام از دوستانم بود با کلی درخواست قبول کرد که این دوست ما هم در شهر بماند ...
اما از اونجایی که * عرفت الله بفسخ العزائم ... داستان طور دیگری رقم خورد !
یکی از روستا های اون منطقه شرایط بسیار خاصی داشت . طوری که فقط یک فامیل در اون روستا شیعه بودن ! روستای بزرگی که تاحالا خیلی سرو صداهای حتی فرا منطقه ای داشته ... مرکز بزرگان فرقه ی *اهل حق و *دراویش !!
میزبان هر روستا روز اول محرم می آید سازمان تبلیغات تا اقلام فرهنگی سیاهی بیرق پرچم و ... را به همراه روحانی !! از سازمان تحویل بگیرد ببرد ... !
خواست خدا این بود که بین اون همه طلبه میزبان این روستا از بدو ورود روی ما کلیک کرده بود !!
آخرشو بهتون بگم ؛ رئیس سازمان واسه فرستادن ما به اونجا استخاره هم گرفت و بسیار عالی و خوب آمد که اگر انجام نشود خسران در پی دارد ...
ادامه دارد ... !