سفر نامه ... ادامه ی مطالب؟!
بله ... رسیدیم قم ...
به زیارت فاطمه معصومه سلام الله علیها . این بانوی مکرمه ی موقره ی جلیله جمیله ی عفیفه
این بانوی دوسرا ...این دختر فاطمه زهرا این فرزند امام و خواهر امامو عمه ی امام ...
نمی دونم چرا ... از خیلی های دیگه هم شنیدم اینو... ما مشهدی ها توی قم معمولا احساس غریبی و غربت نداریم .... انگار حرم امام رضا اومدیم ... بماند که خانم واقعا پذیرایی عجیبی از زوارشون دارن ...
الحق که کریمه ی اهل بیتن ...
رسیدیم ترمینال و بخاطر باحالی هوا و علاقه ی سیده خانم برا قدم زدن کنار آقاشون ،از اونجا یه مسیری زیادیو پیاده اومدیم ...
گنبدلطیف و با وقارشون از دور قوت قلبیه واسه زائرشون ...
اول رفتیم و یه زیارت کردیم و برا همه کسایی که التماس کرده بودن دعا کردیم
السلام علیک یا فاطمه و بنت فاطمه
السلام علیک یا بنت رسول الله ... السلام علیک یا بنت ولی الله ...
در تمام تاریخ اهل بیت فقط دوجاست که یه جمله ی منحصر به فردی استعمال شده ...
(( فداها ابوها ... ))
پیغبر صل الله علیه و آله و سلم و امام موسی کاظم علیه السلام .
حضرت فاطمه ی معصومه عالمه ای بودند ... عالمه ی علوم معارف اسلامی ... عالمه کتاب الله ...
وقتی که گروهی از نقاط دور به مدینه اومده بودن به زیارت پسر رسول خدا و امامشون تا هم وجوهات شرعیشونو به امام برسونن و هم سوالاتشونو از حضرت بپرسن ... از قضا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برای کاری به خارج مدینه تشریف برده بودند.
خب ماهها انتظار برای این دیدار ارزشمند توقع وصال میطلبد ... اما خب شرایط اینطور رقم خورده بود و اهل شهر هم که حدودی در جریان امور حضرت بودن گفتن که اومدن آقا هیچ مشخص نیست !
وجوهات شونو به نائب حضرت تقدیم کردند اما بی جواب ماندن سوالاتشون بعد از گذروندن این سفر طولانی چیزی نبود که بتونن ازش بگذرن
اما الا ای حال خب حضرت نبودن ! و قافله هم از این بابت واقعا ناراحت و رنجیده بودند ...
خبر خوبی قافله را آمد ...
دختر مکرمه ی موسی بن جعفر فرمودند که پرده بکشید و حائلی ...
تک تک آمدند و سوالاتشان را و جوابی را گرفتند ...
خوشحال از اینکه دست خالی برنگشته عزم رجعت کردند ...
انکه دخترش را اکرام کند ... خود او را اکرام کرده ... زودی جوابش را میدهند...
در راه اتفاقا ... اما من میگویم نه ... اتفاقا نه ... این جواب اکرام دخترش بود ...
در راه به موسی بن جعفر امام کاظم علیه السلام برخوردند .
قضایا را تعریف کردند برای آقا ... اما خیلی مشتاق بودند تا جواب های خانم فاطمه را به امامشان عرضه کنند ....!!! سوالهایشان با جوابهای آن مخدره مکرمه برای امام کاظم تقریر کردند ...
امام همینطور گووش میکرد ... و سری به نشان تایید تکان میداد ...
با بغضی در گلو و نمی در چشم ... فرمدند ... فداها ابوها ... ۳مرتبه... فداها ابوها ... فداها ابوها ...
******************************************
وقتی این ها را بدانی و به زیارتشان بروی حال ، حال دیگریست ...
وقتی بدانی خدا جلال و وقار حضرت زهرا را در این دختر عزیزشان قرار داده ... وقتی بدانی هر وقت دلت برای چنگ انداختن به ضریح حضرت زهرا تنگ شده باید به زیارت این بانو بروی ...
وقتی بدانی امام رضا علیه السلام چه دلبستگی عمیقی به خواهرشان داشتند
وقتی از ارادت امام صادق به این نوه شان که هنوز به دنیا نیامده بدانی
وقتی از محبت امام جواد علیه السلام به عمه عزیزشان بدانی ... حال ، حال دیگریست ...
*************
خصوصا ما ... که رفته بودیم خونه ی فامیل ... عمه علویه ساداتمان
عجب مهمان نوازیی بود ...
از قبل نماز ظهر تا قریب غروب دنبال جا گشتیم ! فکر کنم عزیزان عرب کشورشونو ول کردن اومدن قم و مشهد !!! خوب جا خشک کردنا!!!! ما هم که ایرانی های مهمان نوازو ....!!!!
یک سوئت هم پیدا نشد چه برسه به هتل و ...
همینطور ساک و کیف به دست و بدن کوفته اومدیم روبروی گنبد توی خیابون نشستیم .
پاهامونو از توی کفش درآورده بودیم گذاشته بودیم روی کفشا!
این سیده خانوم ما که دیگه واقعا بریده بود ... یه نیگا به ما یه نیگا به گنبد ...
ــ عمه جان ... این رسم مهمون نوازی نبود ... به شما میگن کریمه ...
من هنوز میخواستم باهاش صحبت کنم که بابا این چه حرفیه ... کلا درس اخلاق و از این حرفا !!! که یه آشیخی جلو اومدو گفت : ببخشید میشه یه لحظه تشریف بیارید ؟!
پاشدم رفتم جلو و سلام و احوال پرسی ...
پرسید شما زائرید ؟ خب بله ...
رفتنی هستید یا نه تازه اومدید میخواید بمونید ؟ میخوایم بمونیم ان شاءالله
حاج آقا ... تا هر چند روزی که خواستید قم بمونیم ما در خدمتیم ... هیچ تعارفی هم نداشته باشید ... یه خونه کوچیکی داریم ببخشید فقط یه چند دقیقه ای تا حرم راه داره ... که خونه هم واسه ما نیست واسه امام زمانه ... خونه امام زمانه . مهمون ایشونید ما هم خادم شما ...اصلا هم زحمتی نیست ما هم خیلی خوشحال میشیم .
خدا خیر داده اصلا نگذاشت ما حرف بزنیم ... همه حالات متصور رو خودش طرح کرد و برید و دوخت
چی باید میگفتم ؟!!!
این داستان ادامه دارد ...
حال و هوای اتاقمان شد حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
الرزقنا رزیارة قبر عمه سادات