زهرائی بمانیم ...
ای دختر آفتاب ای همسرماه
ای آنکه تو را ستاره ها خاطرخواه
این ذره به درگاه تو آورد پناه / یا فاطمه اشفعی لنا عندالله
بسم الله الرحمن الرحیم
* علی را پرسیدند: برای همسری زهرا چه داری تا مهرش کنی؟ عرض کرد: یا رسول الله از تمام دارایی های دنیا شتری هست مرا و شمشیری و زرهی...
/ راستی چه شد که زره برگزیده شد برای فروش؟ زره شد مَهر فاطمه
/ هیچ کس ندانست راز این مهریه را... جز فاطمه! هیچ کس نفهمید زان پس علی را چه به زره؟!
* سالها گذشت و این راز سر به مُهر ماند، سالها گذشت...
هنوز چندی از اعلام جانشینی مولانا امیر المومنین علی علیه السلام که به ید حضرت رسول الله اعلام شد ، نگذشته بود که داغ رحلت رسولالله قلبها را پُر ز خون کرد، چه خوب که رسولالله نبود تا ببیند چگونه علی را از مسند خلافت به زیر کشیدند! چه خوب که نماند و ندید مزد رسالتش را...
روزها که علی از کار روزانه فارق می شد، بال و پری میگشود به سوی خانه، باکی نداشت از بیمحبتی آن جماعت، از اینکه تا دیروز هم رکاب پیامبرشان بود، امّا امروز دیگر حتّی جواب سلامش را هم نمیدادند! فقط ملول میشد از جهل و نادانی آن ابوجهلها...
میرسید خانه، در را که میگشود، سلامی میداد اهل خانه را و این زهرایش بود که مشتاقانه به پیشوازش میدوید. جواب سلام زهرایش او را بس از آن همه بیمحبتیها...
اصلاً فراموشش میشد غم دنیا را، مگر میشود فاطمهاش بخندد وحیدر غصه ای به دل داشته باشد؟ لبخند فاطمه او را کفایت است .
مگر نه اینکه پیغمبر صلیالله علیهوآله در معراج نوری مشاهده کردند عظیم ، از جبرئیل پرسیدند: آن نور چیست؟ عرضه داشت : یا احمد! این نور، نور لبخند فاطمه زهرا به علیاش است.
* دست حسنین را میگرفت، در کوچههای مدینه، تا برای علیاش بیعت بگیرد، مردم بیخرد یا درب خانه نمیگشودند یا میگفتند: دیر آمدی بنت رسول الله!!! قبل علی با کس دیگری بیعت کردهایم ما...
* علی در خانه نشسته بود، آمدند پشت در، تا به زور وادارش کنند به بیعت، زهرایش دوید پشت در؛ رها کنید مارا، چرا که ما عزادار غم رسول الـله هستیم...
/ هیچ کس نفهمید چرا زهرا دوید پشت در؟!
درب خانه را آتش زدند، زهرا هنوز پشت در بود .
در را به زور گشودند تا علی را با ریسمانی ببرند به سوی بیعت با جور...
در را آتش زدند، زهرا پشت در بود...
در را به زور گشودند، زهرا پشت در بود... زهرا پشت در ماند...
زهرا پشت در بود... زهرا پشت در ماند...
کوبید با لگد به در و یک نفر نگفت/ ملعون نزن، مادر ما بار شیشه داشت.
و چه خوب مادرم زره شد تا علیاش، امام بماند...
من یک زره برای جهازش فروختم / او عزم جزم کرده بمیرد برای من
جایی برای کوثر و زمزم درست کن / فضه برای فاطمه مرهم درست کن
تا داغ این شقایق زخمی نهان شود / تابوتی از لطافت شبنم درست کن
تابوت کوچکی که بمیرم درون آن / با چند تخته چوب برایم درست کن
از جنس هیزمی که در خانه سوخت نه / از چند چوب و تخته محرم درست کن
طوری که هیچ خون نچکد از کنارهاش / مثل هلال لاله کمی خم درست کن
این روزها دیگر فاطمیه هم تمام شده ...
برادرم ... خواهرم ... برای سعادت من و تو ناموس خدا حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا شهیده شدند ...
اگر مردی ... غیرتت ... غیرت الله اکبر ، علی علیه السلام سختی ها کشید تا من و تو غیرتی باشیم ... غیرت دین و ناموس ..
اگر بانویی .. حیا ات ... حجابت ... چشم زهرا به حجاب من و توست ...
زهرا باور و زهرا یاور باشید ...
یا مرتضی علی
ببخشید که این اصطلاحو به کار بردم...چیزیه که میگن