5. همیشه حسن ظن داشته باشیم
دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۰۴ ق.ظ
سلام
این داستانو شنیدین ؟
. یه ایرانی که مقید به دین و دیانت و شفاعت نبود " برای پسرش یه بیماری ناعلاج پیش میاد
به هر دری که میزنه و پیش هر دکتری که میره --- دست رد به سینش میزنن
یه روز یکی از دوستاش بهش میگه که ما یه امام رضا داریم که وقتی دیگه از همه جا رونده میشیم به اون سر میزنیم ( البته متاسفانه .... )
بیا در خونه امام رضا رو هم بزن - پدر هم چون مضطر شده بود قبول میکنه
هیچی آقا . بارو بندیلو جمع میکننن ژسر کوچولوشونو ور میدارن میان مشهد
این رسمه که تو حرم امام رضا سر یه ساعت مشخصی خنچه های گل روی ضریح رو update میکنن از قضا وقتی که خادم داشت خنچه رو تعویض میکرد . در رفت و خورد تو سر این بچه مریض مغزی
تادیروز این بچه فقط روزی 4 بار از هوش میرفت ولی ایندفعه کلا بچه علائم حیاتیش از بین رفت
هیچی بچه رو بردن بیمارستان . آقا پسر رفته بود تو کما
باباهه هم اعصابش از دست رفیقش خورده که چرا همچین پیشنهادی داده
اگه شما اونجا بودید خداوکیلی چیکار میکردید ؟( لطفا نظرتونو بنویسید)
ساعاتی نگذشت که اطبای متخصص خانواده این بچه رو خواست .
میدونین چی گفتن ؟
از قول پزشک متخصص :
آقای محترم ما میخوایم موضوع مهمی رو با شما در میون بزاریم
باباهه :
آقای دکتر توروخدا راستشو بهم بگین من طاقتشو دارم
پزشک :
باشه
بعد از اینکه اون ضربه به سر فرزند شما اصابت کرده دیگه هیچ اثری از بیماری نمایان نیست
ما امروز با یک معجزه روبهرو شدیم
الان هم حال پسر شما کاملا خوب شده


این داستانو شنیدین ؟
. یه ایرانی که مقید به دین و دیانت و شفاعت نبود " برای پسرش یه بیماری ناعلاج پیش میاد
به هر دری که میزنه و پیش هر دکتری که میره --- دست رد به سینش میزنن
یه روز یکی از دوستاش بهش میگه که ما یه امام رضا داریم که وقتی دیگه از همه جا رونده میشیم به اون سر میزنیم ( البته متاسفانه .... )
بیا در خونه امام رضا رو هم بزن - پدر هم چون مضطر شده بود قبول میکنه
هیچی آقا . بارو بندیلو جمع میکننن ژسر کوچولوشونو ور میدارن میان مشهد
این رسمه که تو حرم امام رضا سر یه ساعت مشخصی خنچه های گل روی ضریح رو update میکنن از قضا وقتی که خادم داشت خنچه رو تعویض میکرد . در رفت و خورد تو سر این بچه مریض مغزی
تادیروز این بچه فقط روزی 4 بار از هوش میرفت ولی ایندفعه کلا بچه علائم حیاتیش از بین رفت
هیچی بچه رو بردن بیمارستان . آقا پسر رفته بود تو کما
باباهه هم اعصابش از دست رفیقش خورده که چرا همچین پیشنهادی داده
اگه شما اونجا بودید خداوکیلی چیکار میکردید ؟( لطفا نظرتونو بنویسید)
ساعاتی نگذشت که اطبای متخصص خانواده این بچه رو خواست .
میدونین چی گفتن ؟
از قول پزشک متخصص :
آقای محترم ما میخوایم موضوع مهمی رو با شما در میون بزاریم
باباهه :
آقای دکتر توروخدا راستشو بهم بگین من طاقتشو دارم
پزشک :
باشه
بعد از اینکه اون ضربه به سر فرزند شما اصابت کرده دیگه هیچ اثری از بیماری نمایان نیست
ما امروز با یک معجزه روبهرو شدیم
الان هم حال پسر شما کاملا خوب شده




۸۹/۰۵/۱۱