طلبگی و هزار و یک ...

طلبگی و هزار و یک ...

بسم الله الرحمن الرحیم


×××××××××××××××××××
سرمایه محبت زهراست دین ما

ما دین خویش را به دو دنیا نمیدهیم
×××××××××××××××××××

طلبگی شغل نیست. رسالت است. مأموریت است. ادامه حرکت پیامبران الهی در طول تاریخ بشری است.

×××××××××××××××××××
غالب مطالب این تارنما قلم خود این حقیر هست و جریان کپی پیست به اینجا راهی ندارد .
×××××××××××××××××××
احتمالا به بزرگوارانی که آدرس نمیذارن جواب داده نخواهد شد .
×××××××××××××××××××
کلاً اعتقادی به تبادل لینک ندارم ؛ صلاح دونستید لینک کنید ، وبلاگ های فعال و ارزشی بدون تقاضای تبادل ، لینک خواهند شد .
×××××××××××××××××××
همسایه ی حضرت رضاییم ،هفته ای یک بار ، یک سلام به نیابت از مومنین و آشنایان سایبری هست ان شا الله.
×××××××××××××××××××
بحمد خدا روز ولادت حضرت جواد تو حرم امام مهربونی ها با یه طلبه سادات عهد یاری و یاوری بستیم و ولادت حضرت رضا رفتیم زیر یه سقف.

تنها امیدمان لبخند ‏‏صدیقه طاهره فاطمه زهرا ...
×××××××××××××××××××

عقیده دارم طلبگی جهاده ... اما همسر طلبه بودن جهاد اکبر است / خدا این کنیزای مخصوص حضرت زهرا را نصرت و تایید بفرماید .
بعضیاشون واقعاً از همه چیز زندگیشون ، از ارزوهای دنیویشون از حق و حقوقشون گذشتند تا خادمی سرباز امام زمان را کنند ... کثّرالله امثالهم /

×××××××××××××××××××


×××××××××××××××××××

چشم من و امر ولی ؛ جان من و سیّد علی /

بایگانی

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طلبگی» ثبت شده است

سلام

 

 

 

 

چند ساله که حد اقل هوای رفقای خودمونو داریم .

سه شنبه شب آخر سال میریم بیرون شهر بدور از این مسخره بازی هایی که مثل خیلی کارای دیگه!! متاسفنه ندونسته خیل عظیمی از هم میهنانمان را همراه میکند . محله ی ما که عجیب است ... گناه است و گناه است و گناه است!

قریب به ۳۰ نفر از رفقای مسجد دیشب رفتیم باغ یکی از آشناها توی شاندیز!

عجب ویلایی بود! یه عالمه بالشت  داشت

نفهمیدم چی شد . فقط یهو چشمامو باز کردم دیدم همه ی بالش ها روی هوا دارن رژه میرن و هر چند ثانیه یه دادی بلند میشه و یکی پرت میشه روی زمین!!! نمیدونم ، ولی انگاری یک ربعی طول کشید . انقده که همه خودمون خسته شدیم و افتادیم و نای ادامشو نداشتیم !!!

الحمدلله . نمازامونم اول وقت خوندیم ! چی بهتر از این میخوایم !  شادی ، ورزش!! دوستی ! صمیمیت

یا علی

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۰۹
شیخ عبدالزهرا وثوقی
انقده امر به معروف و نهی از منکر یادمون شده

انقده باطل پیش چشم مردم مانوس و قشنگ شده

انقده حق یادمون رفته و تحملش سخت شده و با اکراه

 

که دیگه کسی جرات نداره تذکری بده ...  حرف بزنی بهشون بر میخوره ... شایدم کلی سرزنشت کنن!!

بخدا اثر دارد، اثر دارد ...   وا نستیم ببینیم هرکی هرکار دلش میخواد انجام میده و ما انگار نه انگار

 

 

طفلکی نمی دونست که این دفعه قراره به پست کی بخوره

توخیابون جلوی مغازش واستاده .     از تو پیاده روهم گنبد حرم علی بن موسی الرضا واضح دیده میشه

 

دوتا دختر جوون چادری سر به زیر  هم تو پیاده رو دارن میان

بلند بلند چرند و پرند میگه و با لودگی تموم  عکس گنبد بارگاهشو برداشته دنبال ناموس مردم تو پیاده رو ...

باز دوباره ... این دفعه سوتم زد تازه و یه چی هم گفت

 من که دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم...

فوقع ما وقع  ...    بماند دیگه باقیش که چه شد !!!  ولی بنده خدا ظاهرا یا شانس نداشت که به تور ما خورد یا شایدم خدا خیرشو میخواست !!! 

 

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۰۳
شیخ عبدالزهرا وثوقی
میگه  هیچی نگین ولش کنید ...

بیاید کنار واسه شما زشته !!!  لباس تنتونه ! لباس پیغمبره ...

 

- آره لباس پیغمبره ، اتفاقا واسه همین ساکت نمیشم ... ، اصلا این دفعه دیگه میخوام به برکت همین لباس تا آخرش واستماصلا میدونی این عمامه ای که رو سر ما طلبه هاست کفنمونه ، همه جا  و  همیشه آماده ی آماده ... 

 پیغمبر با همین لباس جاهلا رو اگاه کرد ، با همین لباس جنگ رفت ، با همین لباسم شمشیر دستش گرفت

 اظهار عجز به پیش ظالم روا مدار       اشک کباب موجب طغیان آتش است!

یا حیدر کرار

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۰ ، ۱۷:۲۴
شیخ عبدالزهرا وثوقی
نمیدونم چرا ها ؟! اما معمم که میشی مردم دوس دارن بلاخره در مورد هرچیزی هم که شده ازت یه سوالی بپرسن

البته بماند ، بعضیا هم هستن که واقعا دمشون گرم چقدر باصلابت روی بی تعصبی و بی اعتقادیشون تعصب دارن - بنده خدا ، باهم دیگه بزرگ شدیما کلی رفیق فابریک بودیم ، از وقتی که طلبه شدم که خیلی سنگین برخورد میکنه حالا هم که معمم شدم جواب سلامم نمیده

هیچ اشکال نداره ها من اینجور آدمارو دعا میکنم خدا هدایتشون کنه ! وگرنه بعدش که یه اوضاع و احوالمو با اونو امثالش مقایسه کردم کلی خوشحال شدم که بابا به برکت همین طلبگی و این نیمچه اعتقاد و حوزه و این لباس خیلی جلوترم - الحمدلله - چه از لحاظ تاهل ، چه از لحاظ علم ، چه از لحاظ ادب ، چه ازلحاظ جایگاه اجتماعی ، چه از لحاظ ... خدارو شکر همش از عنایات اهل بیته ( علیهم السلام). واقعا آدم نگاه که میکنه میبینه طرف سی سال سنشه نه ازدواج کرده نه کاری داره نه هدفی نه شخصیت و جایگاه اجتماعیی نه علمی نه ...

حالا ... حرف سر این بود که خلق الله تا میبیننت دوست دارن بلاخره یه سوالی ازت بکنن

حق هم دارن کار خوبی هم میکنن من خودم وقتی تازه با شیخا آشنا شده بودم ، شب تا صبح میشستم فکر میکردم تا یه سوالی واسم پیش بیادو برم بپرسم، اون اولا که مسجدمون تاسیس شد و ما به یه شیخ جوان آشنا شده بودیم خیلی جالب بود واسم ، یه روز برنامه استخر گذاشتن رفتیم استخر ،من چشام چهاتا شده بود از تعجب یه حالت شعف مخصوصی بهم دست داده بود با همین حال تا رسیدم خونه داد میزدم : مامان مامان امروز یه شیخ لخت دیدیم !!! ( اینم زنگ تفریح نوشتمون )

ولی خدا وکیلی بعضی از سوالا خیلی جالبه .  نشسته بودیم تو حرم یه آقا و خانوم جوان اومدن جلو . آقا انگشتشو نشون میده میگه :

- حاج آقا اینو دریارم درسته دیگه ؟ میخوام نماز بخونم

من همینطور شک زده میگم :

- سلام علیکم ، احوالات ! عیدتون مبارک ... بفرمائید ...

- هیچی حاج آقا . این انگشترمو دریارم درسته دیگه ؟! بزارمش تو جیبمم اشکال داره؟

- داداش انگشترت طلاست !!!؟؟؟؟؟  این کلا دست کردنش واسه مرد حرووومه،(یعنی گناه داره ، یعنی خدا که تورو آفریده و صاحب تویه گفته :من که این همه نعمت هارو واسه تو آفریدم از هرچیزی حلال و خوبش که به نفعته و برای سلامت روح و بدنت خوبه ،رو آفریدم این کارو نکنی ، از دستت ناراحت میشما )

- اره بابا ما گناهشو به گردنمون خریدیم ! شما فقط بفرمائید واسه نماز چیکار کنید ؟

- هیچی ، درش بیارید بزاریدش تو جیبتون نمازتون درسته انشالله !

تا دلتون بخوادم از دو مورد کیلو کیلو و تخصصی سوال میکنن !! یکی موسیقی یکی دیگه هم ... ولش کن بزار بگم از ازدواج موقت

واسه این یکی دومی اش خیلی حرف تو دلم دارم که انشالله باشه واسه پست بعدی

رفقا این شب و روزا خیلی ایام مهمیه حتما تو مراسم عزاداری شرکت کنید و این حقیر فقر رو هم دعا کنید

یا علی مدد

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۰ ، ۰۸:۵۷
شیخ عبدالزهرا وثوقی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

رزو عید غدیر روز عمامه گذاری مولانا امیر المومنین علی ی زهراست ، که به دست مبارک حضرت محمد انجام شد

 هرسال در این روز طلابی که آمادگی لازم رو دارن با اجازه از علما به دست ایشان معمم میشن

این عید غدیر  ماهم بحمدالله مفتخر به پوشیدن این لباس شدیم

رفقا دعام کنید که انشالله تو این راه ثابت قدم باشم و به عهد طلبگیم پایدار

 

این چند وقته کلی جریانات جالب درباره همین موضوع واسم اتفاق افتاده که انشالله تو پست های بعدی مینوسم

 

التماس دعا یا علی

 

۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۰ ، ۱۶:۳۷
شیخ عبدالزهرا وثوقی
سر کلاس درس اخلاق نشته بودیم استاد یه حرفی زد خیلی جالب بود، اصلا مال خودخودم بودا !!!!

میگفت دنبال زمان و وقت و فرصت واسه رسیدن به برنامه های تکمیلیتون نگردید که هیچ وقت پیدا نمیکنید

میگفت نگید حالا امتحانام تموم شه بعد فلان کتاب رو شروع میکنم به خوندن ....

میگفت نگید حالا که تازه ازدواج کردم سرم شلوغه و کـــــــــــــــــــــــــــــار دارم حالا بعدا به نماز شب خوندنام میرسم

میگفت اگه تصمیم دارید کاری رو انجام بدید همین الان الان الان وقتشه

به خودم که نیگا  کردم دیدم راستمیگه ها ، کارای علمی، تبلیغی، صله رحم، خودسازی، مطالعاتی ... نمیدونم  هر تصمیمی داشته باشم باید همین امروز دنبالشو بگیرم و مصمم پاش واستم

خب خوب بود دیگه متنبه شدم اومدم دوباره یه سری به وبلاگم زدم مگه نه ؟ 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۰ ، ۱۱:۱۰
شیخ عبدالزهرا وثوقی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام به دوستای خوب ! اولین چیزی که ایندفعه میخوام بنویسم یه سری اطلاعات عمومیه که خب برای آشنایی با طلبگی بد نیست خونده بشه .

سعی میکنم  جامع و مانع و مختصر یه کلیّتی  رو متصوّر کنم .

بعد از کنکور ورودی که گرفته میشه ( یه عده ازدیپلم یا بالاتر میان و یه عده هم از سیکل ) البته من نظرم اینه که از سیکل اومدن برا هر کسی خوب نسیت چون اون فرد 14 ساله واقعا از دنیای واقعی بیرون آگاه نیست و و بعد  طلبه شدنش اینقده درس و بحث رو سرش میریزن که اصلا فرصت کار دیگه ای رو نداره و نتیجتاً یه فرد غیر آگاه به زمانه و اطراف خودش بیرون میاد .

خلاصه بعد از کنکور و انتخاب مدرسه مورد نظر بنا به رتبه ای که بیاری میتونی توی مدرسه مورد نظرت انتخاب شی البته هنوز تا ثبت نام یه مرحله دیگه مونده که اونم مصاحبه با متولی یا همون رئیس مدرسه هست . یه سری سوالها رو ازت میپرسن که چرا میخوای طلبه بشی ؟ چقدر از طلبگی اطلاع داری؟ ... و اینکه  پی خیلی چیز ها رو به تنت مالیدی ؟  ... ... مصاحبه بنده که تقریبا دو ساعت به طول انجامید ! یه سه چهار کیلویی لاغر شدم !

 

 

 

 آخ الان یه چیزی یادم اومد اگه حوصله داشته باشید براتون بگم ( اگه هم حوصله ندارید باید بخونید دیگه )من خب قبل طلبگیم هم شلوار پارچه ای و پیراهن معمولی یا یقه شیخی  میپوشیدم و از دو سه سال قبل اقوام منو شیخ صدا میکردن ولی مثل خیلی از هم سن های خودم تی شرت رنگ و وارنگ و شلوار لی هم داشتم که معمولا واسه جمع های خودمونی میپوشیدم ولی واقعا تیپ زدن مذهبیم بیشتر از سوسولیم بود .

خلاصه جونم بگه براتون که یه پنج شنبه  بود که تلفن زنگ زد و گفتن شنبه ساعت هفت صبح تشریف بیارین مدرسه واسه یه مصاحبه . خب حالا به نظر شما فردا من چطوری باید برم حوزه ؟

کسایی که نییدونن خب بدونن که اونجا هیچ کس غیر پیراهن یقه شیخی روی شلوار پارچه ای آزاد چیزی نمیپوشه ، یعنی عرف طلبه ها همینه که البته خیلی هم خوبه .

از اون جایی که من معمولا عادتمه که خرق عادت کنم و معمولا یه کم بازیگوشم صبح با یه شلوار لی روشن و یه تیشرت نارنجی و قرمز رفتم مدرسه واسه یه مصاحبه

گفتم با خودم اگه حوزه خشک نباشه خیلی طبیعی برخورد میکنه و میگه اگه شما خواستید طلبه اینجا بشید باید رعایت اصول ظاهری اسلامی رو بکنید خب منم قطعا قبول میکنم ولی الان که طلبه نیستم

وارد حوزه که شدم همه طلبه ها البته اکثرا اونهایی که از سیکل وارد شده بودن یه جوری بهم نیگا میکردن که انگار یه مسیحی یا غیر مسلمون وارد مدرسه شده ( برا همینه که میگم بهتره از دیپلم وارد حوزه بشن ) ولی الحمدلله مسئولین مدرسه خیلی خوب و با روی باز و مهربونی باهام برخورد کردن که برایه من خیلی جالب بود. ولی الان که خب دوسالی از طلبگیم میگذره تقریبا جزو مقید ترین افراد به لباسشون هستم . لباس هم یه کت بلند تقریبا تا روی زانو و شب کلاه ( از همونایی که حاجی ها میزارن روی سرشون – عرقچین ) . این جامه بلند و پوشیده بودن سر از حرف های اسلامه که تا زمان رضا خان قلدر لباس همه مردم  ایران بوده . اگه دقت کرده باشید هنوز بعضی از قدیمی ها همینطوری لباس میپوشن . خب دید زود تموم شد . داستان به این قشنگی رو حیف نبود که نگم ؟

 

حالا وقتی که طلبه شدی وقتشه بگی

الا یا ایها الساقی ادرکاسان و ناولها   که تاحالا فکر میکردی بابا طلبه ها و شیخ ها که کاری نمیکنن، مفت میخورن و میخوابن وفوقش یه روضه میخونن و یه منبر میرن . ولی نه مثل  اینکه اصلا از این خبرا نیست !  البته به حمدلله از اونجایی که من از شش سال قبل با چندین روحانی آشنا بودم و هرروز با هم بودیم کاملا به فضای حوزه آشنا بودم . برا همینه که توی سه چهار سال اول خیلی ها متاسفانه یا شایدم خوشبختانه بی خیال حوزه میشن و میرن وارد بازار کار .

اما دوره درس خوندن : شما بعد از سطح یک که شامل 6 پایه هست و هر پایه یک سال طول میکشه باید توی خودت لیاقت ملبس شدن به لباس مقدس و با ارزشی که منتسب به پیامبر و ائمه هست رو ایجاد کنی و با توکل به خدا بشی آقا ی شیخ .

سه تا سطح دیگه هنوز مونده که اونا هم جمعا تقریبا 6-7 سالی طول میکشه  پس تا اینجا شد 12 سال درس خوندن.

البته توی این مدت اون پنج تا ( ت ) رو هم به اندازه خودت میتونی انجام بدی :

1-                تدریس

2-                تحقیق

3-                تالیف

4-                تبلیغ

5-                تــــــــوکـّـُـــــــــل

 

بعد از این 12 سال نوبت میرسه به تکمیل پروسه یه اجتهاد که بهش میگن ( درس خارج ) یعنی تا الان شما مقلد بودی و ان شالله قراره تا سه چهار سال دیگه مجتهد بشی یعنی تقلید برات حرامه و برای احکام و مسائل دیگه خودت صاحب نظری .

اون چیزی که امروز بهش احتیاج شدید هست مجتهده یعنی همون شمایی که  بین 15 تا 18 سال عمرتو برای فهمیدن حرف خدا گذاشتی الان  ای  ... تازه یه چیزایی از اسلام میفهمی و میشه بهت بگن اسلام شناس.

اما متاسفانه اکثر طلبه ها دیگه از سالهای 8 و 9 ریزش دارن و ادامه تحصیل نمیدن و جذب امور مختلف میشن که البته و صد البته خدا خیرشون میده و کلی به اسلام خدمت میکنن ولی حرف اینجایه : چون که 100 آمد 70 و 80 هم پیش ماست !! تمام اون فعالیت هارو میشه بعد از اجتهاد انجام داد که اونوقت کیفیتش قابل قیاس نیست .

ولی فقط یه مشکلی اینجا وجود داره اون هم وجود خیل عظیمی از مشکلات روحی و مادی هست .

مادیش برا خیلی ها قابل حله چون خدا خودش روزیه اهل علم رو تضمین کرده . میگن علامه طباطبایی وقتی که نجف مشغول تحصیل بودن یه روز مشکلات مادی ذهنشونو از درس به خودش مشغول کرده بود یکدفعه در خونه به صدا در اومد یه آقای باجمال و لباسی خاص خودشو معرفی کرد : من شیخ حسین ولی هستم خداوند میفرمایند توی این 18 سال من کی روزی تورو فراموش کردم که الان فکرتو از درس خوندن مشغمول مادیات دنیا کردی ؟!! این رو گفت و رفت . فردا صبح بنا به عادت هرروزه علامه طباطبایی بین الطلوعین در وادی لسلام مشغول قدم زدن بودن که یه قبر معماری شده توجه شونو به خودش جلب کرد . سید محمد حسین طباطبایی روی سنگ رو خوندن . قبر مال 300 سال پیش متعلق به شیخ حسین ولی بود . ولی چیزی که هنوز علامه متوجه نشده بودن اون 18 سال بود آخه 25 سال بود که مشغول به طلبگی بودن سنشون هم از این ارقام بیشتر بود مدت اقامتشون توی نجف هم 7سال بود . بعد از کلی فکر و کنکاش یادشون اومد که 18 ساله لباس سرزبازی امام زمانشونو به تن کردند. بله اینا قصه و افسانه نیست .!!!

اما درباره یه مشکلات روحیش  یه دفعه  میخوام درد و دل کنم  که فعلا من فقط یه سر سوزنشو درک کردم

یا علی مدد  

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۸۹ ، ۱۱:۱۶
شیخ عبدالزهرا وثوقی